Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Friday 2 July 2010

جشن تیرگان


جشن تیرگان در تیر روز از تیرماه برابر با ۱۰ تیر در گاهشمار خورشیدی

(برابر با ۱۳ تیرماه گاهشمار زرتشتیان ایران باستان) برگزار می‌شود.

این جشن در گرامیداشت تیشتَر (ستارهٔ باران آور در فرهنگ ایرانی) است

و بنا به سنت در روز تیر (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام می‌پذیرد.

در تواریخ سنتی تیرگان روز کمان‌کشیدن آرش کمانگیر و پرتاب تیر

از فراز البرز است.

تیرگان از معدود جشنهایی است که هنوز در نواحی از مازندران و نیز

در میان زرتشتیان برخی مناطق دیگر برگزار میشود.


برخی مراسم این جشن عبارتند از:


● آب پاشی: از آنجا که این جشن در گرامیداشت تیشتَر بوده،

مردم در این روز به کناره ی آبهای روان میرفتند و در هیاهوی و شادمانی ِ،

روی هم آب می پاشیدند.

مراسم آبریزان به یاد فرشته تیشتر (باران) و به خاطر گرمای تابستان

و آب پاشیدن روی همدیگر و خنک شدن از لذت جالبی برخوردار بوده است.

زرتشتیان مناطق مختلف هنوز آن را در جشن تیرگان بجا می آورند.




● فال کوزه:

یکی دیگر از مراسم این جشن مانند بسیاری از جشن های ایرانی «فال کوزه»(چکُ دولَه) می باشد. روز قبل از جشن تیرگان، دوشیزه ای را برمی گزینند و کوزه ی سفالی سبز رنگ دهان گشادی به او می دهند که «دوله» نام دارد، او این ظرف را از آب پاکیزه پُر می کند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه ی آن می اندازد آنگاه «دوله» را نزد همه ی کسانی که می برد که آرزویی در دل دارند و می خواهند در مراسم «چک دولَه» شرکت کنند و آن ها جسم کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاق سر، سکه یا مانند این ها در آب دوله می اندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مو می برد و در آن جا می گذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همه ی کسانی که در دوله جسمی انداخته اند و نیت و آرزویی داشته اند در جایی گرد هم می آیند و دوشیزه، دوله را از زیر درخت به میان جمع می آورد. در این فال گیری بیشتر بانوان شرکت می کنند و سالخوردگان با صدایی بلند به نوبت شعرهایی می خوانند و دختر در پایان هر شعر، دست خود را درون دوله می برد و یکی از چیزها را بیرون می آورد، به این ترتیب صاحب آن جسم متوجه می شود که شعر خوانده شده مربوط به نیت، خواسته و آرزوی او بوده است.





● دستبند تیر و باد: در آغاز جشن، بانوان و دوشیزگان، دستبندی به نام

"تیر و باد" که از هفت ریسمان به هفت رنگ متفاوت بافته شده را به دست

می بستند و 9روز بعد در پایان ایام جشن این بند را باز کرده و در جای بلندی

مانند پشت بام به باد می سپردند تا آرزوها و خواسته هایشان را به عنوان

پیام رسان به همراه ببرد.

برخی معتقدند که رها کردن این بندها اشاره ای نیز به ماجرای آرش کمانگیر داشته است.





و اما امروز، 10ام تیرماه 1389



مراسم گرامیداشت جشن تیرگان،به همت بنیاد فردوسی(شاخه ی توس)

در مشهد برگزار شد.


این مراسم با همراهی خودجوش و صمیمانه ی گروه های مختلفی

از هنرمندان و هنردوستان خراسانی، شور و هیجان خاصی یافت.

در این برنامه، 7 گروه موسیقی به اجرا پرداختند! (از جمله گروه تنبورنوازان

خراسان و گروهی با ارائه دوتارنوازی جنوب خراسان) همچنین مستندی

درباره ی آب و نیز فیلم کوتاهی به نام "قاصد باران"، هر دو به کارگردانی

مسلم کرمانی (کارگردان جوان مشهدی) به نمایش گذاشته شد.


از دیگر بخشهای جالب مراسم، رونمایی 5 مجسمه از پنج واقعه ی شاهنامه بود

که توسط استاد پدرامی در طی سه سال ساخته شده است. استاد پدرامی

ضمن معرفی این آثار، گفت که تصمیم دارد 30 مجسمه از وقایع شاهنامه

بسازد، که تاکنون 5 اثر از این مجموعه تکمیل شده است.


در بخش دیگری از برنامه، سخنرانی پیرامون اسطوره ها و روایاتی که درباره ی

این جشن وجود دارد و همچنین رسوم مربوط به آن ارائه شد . و پس از آن نیز

شعر بسیار زیبای "آرش کمانگیر" سروده ی سیاوش کسرایی، خوانده شد که

شور و هیجان خاصی برای جمع به همراه داشت.


در آخر، این جشن با همخوانی سرود "ای ایران" توسط حاضران در سالن، به پایان رسید.





پ ن1: این لبخندهای گاه به گاه ِ شهرمان را باید بخاطر بسپاریم ...

شهری که اهالی موسیقی اش اجازه ی اجرا در سالنهای اصلی را

ندارند و حالا در آمفی تئاتر یک مدرسه با ظرفیت حداکثر 400-500 نفر،

مشتاقانه و بی هیچ چشمداشتی هنرشان را تقدیم این لبخندها می کنند!



پ ن2: فایل صوتی شعر "آرش کمانگیر" را با صدای خود شاعر می توانید

از اینجا دانلود کنید.



3 comments:

درنین said...

سلام آزاده جان

جالب و عالی‌ بود.

فقط این مجسمه ها، امیدوارم که به سلامتی‌ حفظ بشوند.

بهترین ها

سی سی وی اس said...

سلام.....مسافرت تابستونی تشریف دارید؟...خوش به حالتون....خوش بگذره!!

سی سی وی اس said...

سلام.........الان که نظرتون رو خوندن از چند جهت واقعا خوشحال شدم...اولا اینکه دوباره فرصت مصاحبت با شما پیش اومد و ثانیا واقعا به خودم بالیدم که داستانم ،خواننده فرهیخته ای مثل شما داره...
بازم منو شرمنده کردید...واقعا یکی از انگیزه هایی که ابتدای نوشتن هر داستان دارم،خونده شدن توسط شماست....

هرچند بقیه خیلی سرسری داستان هامو می خونن و اصلا به کنایه ها و مسائل اجتماعی گرفته تا سیاسی درونش توجه نمی کنن...
ممنون از لطفتون