Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Tuesday 17 April 2012

قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟


دلمان برایت تنگ شده مَرد! 
یک ماه و .... چند روز ... 
چند روز؟ ...
چند روز دیگر ؟ ....
آدمهای زیادی اینجا نگرانت هستند! 
نگران هر تپش قلبت که تصور درد و خستگی های

 گاه و بی گاهش همه را بی قرار میکند ...

نگران واژه به واژه ی نفس هایت ...
طاقت بیار مَرد!
طاقت بیار تنهایی و سکوت را توی آن چهارگوشه ی بن بست!
 آوازهایت را بلند بخوان!
دشتی را ...
شور را ...
همایون را ...
انگار که ایستاده ای پشت تریبون جلسه ی شعر دوشنبه ها،
کتاب "جاودانه ها" را گرفته ای توی دستت
و باز مثل همیشه داری دنبال یک تصنیف خاطره انگیز میگردی،
و همینطور که کتاب را ورق میزنی، زیرلب
 پیش درآمدش را هم زمزمه می کنی ... 
تریبون دوشنبه ها بغض دارد پیرمرد!
میکروفنش درست کار می کند،
حزن صدای آدم هاست
که در حنجره اش می لرزد!




پ ن: +

پ ن: برای آقای اکبرزاده ... مردی که آوازهاش، تکیه کلام هاش،
         صمیمیت و شوخ طبعی اش، عشق و مهربانی اش، 
         سخاوت و امیدش در خاطره ها ماندنی ست....
         
         

Thursday 12 April 2012

برای چشم هایش که همیشه نگرانند ...

هراسی نیست
از واژه هایی که
نجواشان
همهمه ی ناگزیر ِ رود است
در سکوت ِ مرگبار جنگل،
هراسی نیست
از شیطنت رنگ هامان
در چهره ی کبود شهر،
آنجا که زندگی
هنوز نفس می کشد!
هراسی نیست
از نفیر نفرتشان،
از خنده هامان
در حنجره ی بغض گرفته ی پیاده رو ها!

هراس من
همه از
چشم های نگران توست
که حیله صیاد را
بیش از شوق پرواز
باور دارند ...