Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Sunday 20 September 2015

یک روز می رسم ... و تو را می بهارمت

                               
پاییز آمده ست که خود را ببارمت!
پاییز: نامِ دیگرِ «من دوست دارمت»

بر باد می دهم همه ی بودِ خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت!

باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو ...
وقتی که در میان خودم می فشارمت

پایان تو رسیده گلِ کاغذیِ من
حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت

اصرار می کنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت!

پاییز من، عزیزِ غم انگیزِ برگریز!
یک روز می رسم ... و تو را می بهارمت!



*سید مهدی موسوی


Sunday 6 September 2015

در حوالی این شبانه ها باران میبارد هنوز ...


میان خواب و بیداری سرصبح پیامش را می بینم. یک متن نسبتا طولانی...
مثل درددل های کسی که یکهو دلش خیلی گرفته باشد.... صدایش لابلای سطرها می پیچد ....
 انگار با خودش دارد حرف میزند... زمزمه های تنهایی حوالی ساعت 4 صبح!

چند روز پیش هم دوباره سراغش آمده بود ... هوای بارانی آن روز بهانه بود ....
بغضش مدام سرک می کشید از پشت کلمات، سکوت ها و مکث های طولانی ...
" آروم میشم زیر بارون، یادم میره دردهام " .... سعی می کنم دلداری اش بدهم که
" باید گذشته رو فراموش کرد، تو همین الان هم خیلی موفقی!" ... و با خودم فکر
می کنم گذشته گاهی مثل یک تکه قیر سیاه، به لحظه های امروز میچسبد...

دلم برایش تنگ شده ... از سرصبح دارم توی چشم های درشت و مشکی نوجوانی اش
در خیال آن سال های دور نگاه می کنم و این دلتنگی را زیر لب می خوانم .....
خب واقعیتش این است آدمی سال ها با این دلتنگی ها کنار میاید ... انگار هرروز
با دیوار روزمرگی هایش سدی می سازد دربرابر طغیان این حجم دلتنگی ...
 اما دل است دیگر، گاهی ترک می خورد صبرش، فراموشی اش و آن دیوار ....

کاش میشد کوله ام را پر کنم از غنیمت خاطرات مشترکمان، و اولین قطار صبح فردا
را به مقصد این دیدار سوار شوم.... تهران با همه ی شلوغی اش برای مسافری
خسته که تازه از راه رسیده، میزبان دلسوزی نیست ... می دانم عزیزدلم ....
باید یکدیگر را در آغوش بکشیم ... درست مثل همان روزها که دل هایمان
نزدیک ترین مأمن آرامش بود برای هر ناشکیبایی.... برای اینهمه سال نبودن 
چقدر حرف های نگفته داریم ...

آغوشی برای تمام دلتنگی هامان در این غوغای شبانه گم شده است ...