Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Monday 24 November 2014

این قصه عنوانی ندارد ...


همیشه گوشه ای از خاطراتت می ایستد و لبخند میزند ... درست مثل همان روزها 
لباس پوشیده است، اما چهره اش انگار در تردیدِ هزار نقش ِ بی تکرار، گم شده ... 
و صدایش ...
صدایش را نه ... صدایش را دیگر از هیچ خاطره ای نمی شود پس گرفت ... شاید این 
اولین ردپایی ست که در هر جدایی، از خاطراتی مشترک، زدوده می شود ...
بعد از آن، دلتنگی های گاه و بی گاه ات، قصه ای تکراری ست ...

آدم های داستانت را عوض می کنی، دوباره با خنده هایشان می خندی و گریه هایشان را 
گریه می کنی... دوست داشتن را از "بودن" هاشان سرمشق می نویسی ...
دوباره "نبودن" ها را بی قراری می کنی ... توی داستانِ "دیگر"ی، گاهی بازیگر "نباید"هایش
می شوی، گاهی حریم سرسختی که حریف هوس های سرخوشانه اش شده است! ....
بعضی ها را خط میزنی از داستانت ... و گاهی خط می خوری از داستانِ "دیگر"ی ...

با اینهمه، شاه بیت تمام این غزل ها،  آن صدای لرزان و مرددی ست که روزی با خودش 
زمزمه کرده ست " دوستش دارم" .... و بعد از آن، فرصتی برای بازپس گرفتنِ دوست داشتن اش 
نیافته ....

کسی چه میداند! شاید دلگرمی این خیالِ ساده، سالها آدمی را در قصه هایش زنده نگه دارد ....