Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Sunday 24 April 2011

گل قرمزی


گاهی که غمگینی

برای پرنده ها دست تکان بده

و صورت آب را نوازش کن

آنها کمتر از تو به توجه نیاز دارند

اما مهربانی، تو را تسکین می دهد.




روزهایی که خیلی غمگینم و دلتنگ، این شعر کوتاه ِ آبان صابری را زیرلب زمزمه می کنم ...

حس همدردانه کلماتش برایم آرامش بخش است ... اما نکته مهمتر، باور قشنگی ست

که توی این چند سطر با لطافت شاعرانه به تصویر کشیده شده ... اینکه اندوه تو را،

ای انسان دورافتاده از شادمانی ها، تنها محبت به کسی یا چیزی خارج از قلمرو خود

(محدوده ی داشته ها و خواسته های این من ِ بزرگ و تنها) ، تسکین می دهد!



شاید همین بود که از مدتی پیش توی گلفروشی ها، نگاهم به دنبال یک گلدان

کوچک ِ گل می گشت... فکر کردم برای این روزهایی که مدتی ست دارم با اندوه

و بغض هاشان مدارا می کنم تا فقط بگذرند، شاید این گلدان کوچک روی میز کار

یا توی اتاقم، تسکین دهنده باشد... مثلاً اینکه حس کنی هر روز با گلهای کوچکش

به تو لبخند میزند، یا بعد از چند روز ببینی روی ساقه اش یک جوانه تازه دارد

متولد می شود... اینکه باید یادت باشد بهش رسیدگی کنی، در یک زمان خاص

پایش آب بریزی ... و حتی نگرانش باشی چرا دو تا از برگهایش زرد شده ....

به نظرم این حضور مهربانانه در تصویر روزانه زندگی، این نشاط کوچک، خودش

می تواند خیلی امیدبخش باشد ...


"گل قرمزی" را که امروز روی لبه ی یک مغازه خشکشویی وسط چندتا گلدان

"حسن یوسف" دیدم، اصلاً شبیه تصورم از آن گلدان کوچک و ملوسی که دنبالش

گشتم، نبود ... نمیدانم بخاطر شکل عجیب ساقه های آغوش گشوده اش بود یا آن

گلهای کوچولوی قرمزش، اما یکهو به نظرم خیلی دوست داشتنی آمد. صاحب مغازه

این چندتا گلدان را گذاشته بود برای فروش ... انگار خودش هم خیلی اهل گل و گیاه بود ...

چیزهایی درباره این گیاه و روش نگهداری و پرورشش هم گفت ... البته اسم گل را هم گفت،

اما سخت بود و نامأنوس! و همانجا از خاطرم پاک شد ... برای همین اسمش شد "گل قرمزی"!

اولین کلماتی که با دیدنش توی ذهنم نقش بست!

فردا می خواهم یک قلمه ی کوچک از "گل قرمزی" را هم ببرم شرکت، برای اتاقم ...