- حرف می زنی
آه می کشیم ...
-
شعر می خوانی
ای کاش هامان قد می کشند ...
- می خندی
بغض ها در گلو میشکند ...
- دست تکان میدهی
سایه ها خم میشوند
در حسرتِ این آرزویِ محال ...
این جاده ها
هنوز
تو را
به انتظار ما
بدهکار اند ...
چهارده سال پیش
در چنین روزی،
حوالی همین دقیقه ها،
تو
باید
به خانه
رسیده باشی ...
دستت را
روی زنگ
نگه دار!
0 comments:
Post a Comment