Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Friday 2 August 2013

با طعم کودکی


آدم بزرگها هوس غریبی دارند که چیزهای شرح ندادنی را شرح بدهند!
از تمام چیزهایی که غافلگیرشان کند، ناراحت می شوند و از لحظه ای که
چیز تازه ای در دنیا کشف شود و یا بوجود بیاید، کلی سعی می کنند تا
 ثابت کنند این چیز تازه، تازگی ندارد و قبلاً هم آن را می شناخته اند.
کافی است که یک آتش فشان مثل یک ته سیگار ناگهان خاموش شود تا
یک دوجین دانشمند عینکی خودشان را روی دهانه آتش فشان بیندازند،
گوششان را به سنگها بچسبانند، بو بکشند، با طناب از دهانه اش پایین بروند،
زانویشان زخم بشود، بالا بیایند، هوای دهانه را توی لوله ها زندانی کنند،
نقشه ها بردارند، کتابها بنویسند و جدلها کنند، در حالی که جای تمام
این کارها خیلی راحت می توانستند بگویند: "این آتش فشان دیگر
دود نمی کند، حتماً دماغش گرفته."


تیستو سبزانگشتی/موریس دروئول/ترجمه ی لیلی گلستان





چقدر خوندن این کتاب برام لذت بخش بود ...
انگار که دوباره برگشتم به روزهای رنگارنگ کودکی ...
یادش بخیر!
یاد اون کیف سامسونت کوچولو و قدیمیِ خاله کوچیکه که هربار از توش
یه کتاب تازه درمیومد ...
هروقت میرفتیم خونه بابابزرگ، خاله بهم یه دونه کتاب داستان میداد ....
با کلی ذوق، کتابو می گرفتم و اغلب توی مسیر برگشت به خونه، باوجودِ
نور کم و لرزش مداوم ماشین، یه بار تا آخر می خوندمش .... (تو خیالات و 
تصورات کودکانه م تا مدتها فکر می کردم  این باید یه کیف جادویی باشه که
تهش سوراخه و احتمالاً به یه گنجینه بزرگِ کتاب میرسه، که اصلاً تموم نمیشه
و تا همیشه از توش کتابهای تازه درمیاد! )
و اون اولین کتاب داستانی که خودم تونستم بخونم ... یادمه خاله تمام کلماتِ
کتاب رو برام با حمزه و کسره و فتحه، نشونه گذاری کرده بود تا بتونم داستانش رو
با تلفظِ درست بخونم! .... از شوق و هیجانِ این تجربه تازه، اینقدر کتاب رو میخوندم 
که دیگه خط به خطشو حفظ شده بودم!

حالا میشه دوباره طعم همان واژه های ساده و صمیمی رو توی سطر به سطرِ
این کتاب کاهی و قدیمی چشید! چه حس آرامش بخشی!


0 comments: