Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Monday 20 September 2010

دیوار ِ کوتاه ِ روزمرگی


از شرکت که میام بیرون، هوا دیگه تاریک شده ... توی این یکماه که وارد

محیط کاری جدید شدم، اولین باره مجبور میشم تا این موقع بمونم ...

یک روز کاری خیلی شلوغ!

وقتی میرسم خونه، از خستگی روی مبل ولو میشم ... حتی حال ِ حرف زدن

با کسی را هم ندارم ... رو به روم نشسته و با قیافه ای حق به جانب نگاهم

میکنه و میگه: « حالا رسیدی به حرف من؟ ... کار یعنی همین دیگه ... عصر که

میرسی خونه اینقدر خسته ای که ترجیح میدی فقط استراحت کنی ... تازه الان

میتونی درک کنی که چرا من بیشتر وقتها حوصله ندارم باهاتون بیام بیرون ... »

خودم را جمع و جور می کنم و خیلی مصمم جواب میدم: « نخیر! کار بجای خود،

ولی من اصلاً حاضر نیستم از وقتهایی که متعلق به خودم و علاقمندی هام هستش،

دست بکشم ... »

بلند میشه و در حال رفتن، با لبخند میگه: « تازه این هنوز اولشه! حالا ببینم بازم

میتونی مثل قبل، هی واسه خودت اینور و اونور بچرخی. نمایشگاه نقاشی و عکس

و کتابفروشی و جلسات فرهنگی ، ادبی ، اجتماعی و ... »


با خودم فکر می کنم تسلیم شدن به این شرایط، شاید آخرین و البته آسان ترین

انتخاب ِ ممکن باشه اما قطعاً برای کسی که هر روز نیاز به نو شدن و تجربه ی

یک شروع تازه داره، بدترین انتخابه! .... این روزها، با لجبازی خستگی ها را

کنار میزنم تا زندگی و دوست داشتن هام را از بلعیده شدن توسط این روزمرگی ِ

معمول نجات بدم ... بالاخره حتماً کسانی بودند و هستند که برخلاف این جریان

رو به یکنواختی، در مسیر خودشون حرکت کردن ... من هم میتونم یکی از اونها باشم!


0 comments: