Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Friday 18 June 2010

صبر است مرا چاره ی هجران تو لیکن/چون صبر توان کرد که مقدور نمانده ست


پیرمرد با آن ریش بلند و ردای کهنه اش، نشسته بود کنار سنگ قبر

و با ظرافت و وسواس خاصی نوشته های محو شده روی آن را با

قلم مو پررنگ می کرد…. حتی پیش از اینکه قلمش روی کشیدگی ِ "ﺣ "

بلغزد، حس غریبانه ای در دلم می گفت این نام توست که آرام آرام

نقش خواهد بست بر این سنگ سپید!

هنوز سیاهی ِ قلم مویش به آخرین حروف ِ نامت نرسیده بود که

از خواب پریدم …

انگار دلتنگی تمام این سالها که نبوده ای، یکباره آمده بود سراغم …

اولش بارانی بود که نم نم می بارید و بعدش هق هقی شد در آغوش شب!

چقدر دلم برایت تنگ شده! …. 11سال، مدت زمانی بیرحمانه طولانی ست،

برای ندیدن کسی که آنهمه دوستش داشته ای! … چه لحظه هایی گذشت

در این سالها که بارها با خودم میگفتم کاش بودی … کاش بودی …کاش بودی

در تجربه ی ناب آن لحظاتی که همیشه تو را کم داشتند!

این روزها با وجود همه ی آشنایی ها و اتفاقات تازه ای که رخ میدهد،

جای خالی ات را بیشتر حس می کنم … کاش بودی و با هم حرف میزدیم …

مثل آن وقت ها که ساعتها صحبت می کردیم و آخرش همیشه تو برنده

میشدی با آن استدلالهایت که پاسخی برایشان نداشتم… حالا این

ناگفته ها را گاه به گاه مینوسم و پنهان می کنم تا تلخی شان

روزهایم را مسموم نکند! ….

میان اینهمه دوستان قدیمی و آشنایان همراه و همفکری که

خاطر این روزها را سرشار از زندگی می کنند، باز حرفهایی هست که

برای گفتن و شنیدنشان همیشه تنهایی!

ای کاش بودی ...