Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Friday 4 June 2010

خاتونی که هنوز ایستادگی می کند


از کتابخانه که بیرون می آیم طبق عادت همیشگی یکراست میروم

بازارچه تا حال و احوالی بپرسم… اینبار اما خاتون غمگین است و

خسته تر از اینهمه سالی که با وجود مشکلاتش، صبورانه لبخند میزد!


حکایت رنج این روزهای اهالی بازارچه ی خاتون را خوب میدانم …

اینکه بالاخره تهدید همیشگی آقایان عملی شده و شهرداری

برای واگذاری این بازار اعلام مزایده کرده است.

و هیچ کس توی آن اداره ی خودسر از خودش نمی پرسد بعد از این،

تکلیف این 54 خانم خوداشتغال که اکثرشان هم سرپرست خانوار هستند

چه می شود؟ … وقتی دیگر حتی همین پشتوانه ی اقتصادی کوچک

را هم از دست بدهند چطور باید با این شرایط نابسامان جامعه زندگی شان

را تأمین کنند؟


خاتون اما باز هم ایستادگی می کند … مثل این همه سال که رنج و

تلاشش ناگفته مانده در پس ِ بی مهری های مسئولین و حتی مردم…

همشهریانی که خیلی هاشان هنوز هم نمی دانند مغازه های کوچک

این بازارچه هر کدام حکایت صبر و استقامت زنانی ست که با همه ی

توانشان دارند بار ِ تمام سختی های زندگی را یک تنه به دوش می کشند!

و کسی نمیداند آن دختر جوانی که توی فلان غرفه از صبح تا شب پشت ِ

چرخ خیاطی است، هزینه ی زندگی مادر بیمار و برادرهایش را برعهده دارد …

یا آن یکی که هر ساعت از روز بروی در ِ مغازه اش باز است، دو تا بچه ی

معلول دارد … یا آن دیگری که حالا بعد از چندسال فروشندگی، تازه توانسته

کسب و کار کوچکی برای خودش فراهم کند …

بیشتر این رهگذران روزانه ی بازار نمی دانند که هر کدام این غرفه ها

با چه خون ِ دلی به اینجا رسیده است … که هر کدام از اهالی بازار

همه ی سرمایه زندگی اش را برای همین کسب و کار کوچک هزینه کرده! …


و حالا خاتونی که اینهمه تنهاست باز هم دارد ایستادگی می کند …

میگفتند چند روزی کارشان این شده که با نامه و طومار اعتراضشان بروند

شهرداری، شورای شهر، سازمان میادین ، دفتر امام جمعه و آخرش هم

دفتر روزنامه های محلی! …


اما سازمان کوتاه نمی آید و دیگر قراردادهای 2ماهه شان را هم تمدید

نکرده … و حتی تا آنجا پیش رفته که نگهبان شب بازار را هم مرخص کرده

تا شرایط را برای زودتر تحویل گرفتن غرفه ها مهیا کند!


اعتراض اهالی خاتون تنها به آنجا رسید که روزنامه ی محلی شهرآرا گزارشی

را از این پرونده و پاسخ توهین آمیز مدیرعامل سازمان میادین چاپ می کند (اینجا)

که این آقا بعد از توجیهاتی غیرمنطقی، عنوان کرده است که " ممکن است

این قید را هم برای بخش خصوصی بیاوریم که از شاغلان فعلی این بازار نیز

به عنوان فروشنده استفاده کند!"


و این دیگر نهایت لطف مسئولین ِ وظیفه شناس است!!!! اینکه بعد از

ویران کردن کسب و کارشان، شاید شرایطی را فراهم کنند که بعضی هاشان

بعنوان فروشنده بمانند!!



پی نوشت: نمیدانم چطور می شود کمکشان کرد در این جنگ نابرابر …

به نظرم آمد این شاید کوچکترین همراهی باشد … اینکه از تریبون کوچک

وبلاگم، رنج این روزهایشان را بازگو کنم.


3 comments:

درنین said...

سلام آزاده جون

دلیلشون برای جمع آوری این بازارچه چی‌ هست؟؟

بهترین ها

fattaneh.S said...

azadeye azizam , man ham mash had zendegi mikonam va m8khastam ye gozaresh dar morede khatoun benevisam ke didam ye nafar tu weblogesh chenin chizi ro matrah karde , bad didam ke to site madrese va taqir baraye barabari ro ham link dadi!
man azat khahesh mikonam dar asrae vaqt , baram Email bezan ta ba ham mortabet beshim!
qorbanat
Fattaneh.S
(fattaneh.sadeqi@gmail.com)

کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه said...

سلام
ممنون میشم که وبلاگ ما سری بزنید
kait-ankara.blogspot.com