Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Monday 18 May 2009

Recovery


یک وقت هایی آدم باید محکم جلوی لجبازی های زندگی بایستد ... باید خودت را به چیزی
سرگرم کنی تا این روزهای کرخت وبی حوصله، تو را از راهی که میروی بدر نکنند ...
حالا من دارم همین کار را می کنم .... با لجاجت زل زده ام توی نگاهش..
مدام می گوید "نمی شود" و من باز مقابلش ایستاده ام ... درست آنجا که صبح ها وقتی چشمش
به من می افتد با خونسردی لبخند بزنم _حتی اگر این لبخند ساختگی باشد_ و حالیش کنم که
این "نمیشود" هایش را هرگز باور نکرده ام ...
در این میان، زمانهایی هست که باید با تمام توان آرامش خودت را حفظ کنی و فقط منتظر
باشی طوفان از تو بگذرد ...
مثل وقتهایی که یکهو همه ی کاستی ها و مشکلات بشری به ذهنت هجوم می آورند..
مثل موریانه های کوچکی که کافیست دریچه ی بازی بیابند برای تسخیر روح و فکرت ...
اینجاست که باید خیلی سرسخت باشی ... باید دست آویزی پیدا کنی و خودت را محکم نگه داری
تا ناامیدی تو را نبرد به آنجا که بیگانه با خلقت توست!

طی هفته ای که گذشت خیلی کارها کردم برای این recovery!

چند تا کتاب داستان کوتاه خواندم {چوب خط (محسن فرجی) ...نفس تنگ (مهدی مرعشی) ...
آویشن قشنگ نیست (حامد ماعیلیون) ... من گنجشک نیستم (مصطفی مستور) ... }
به تعداد زیادی وبلاگ جدید سر زدم و میان این افکار متفاوت،کلی حرفهای تازه شنیدم ...
زمانهایی را با دوستانم گذراندم ....
و گاهی هم _به عادت همیشه_ تنهایی رفتم جاهایی که حس خوبی برایم دارند ...
حالا انگار طوفان کمی فرونشسته ... باید دوباره برنامه ریزی کنم برای کارهای عقب مانده ...
و برای روزهایی که معلوم نیست چندتای دیگرش سهم توست ...و سهم آرزوهایت ...

پی نوشت: اینقدر همه از فیس بوک گفتند و تعریف کردند که بالاخره
حس کنجکاوی ما راهم کشاند به این بازی ... خیلی از
بچه های هم دانشکده ای را پیدا کردم ... چقدر قیافه ها
عوض شده! ... چقدر به نظرم همه بزرگ شدند! ...
فضایی شبیه اورکات دارد ... همان موقع ها که هنوز
دانشجو بودیم همه ی دانشکده ما آنجا عضو شده بودند..
یادش بخیر! ... یاد آنهمه شیطنت بخیر!

0 comments: