Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Saturday 9 May 2009

تولد


در رویای اردیبهشتی ِ مادرم
هنوز
عطر ِ اقاقیای کوچه مان
ماندگارترین
خاطره ست!
و من
هر سال
تمام ِ کوچه را
انتظار می کشم
برای آن اقاقیا
که مادرم می گوید
درست پیش از آمدنم
به گل نشسته است!


بیست و پنج بهار گذشت ....به همین زودی!.. دارم فکر می کنم به اینکه اینهمه راه رو
چطوری اومدم ...و چطور اتفاقات تلخ و شیرین زندگی اینقدر زود میونه شتاب ثانیه های
عمر یه آدم، تبدیل به خاطره میشن ....
هر سال بهار، این روز که میرسه، یه جورایی دلم برای همه ی دوستانی که توی مراحل
مختلف زندگیم داشتم تنگ میشه ...
چه اونایی که رفتند و خاطره شون توی ذهنم باقی مونده و چه اونایی که هستند و
بودنشون برام همیشه یه دلگرمی ِ بزرگه...
یه امید که میشه باهاش خیلی از سختی ها رو تحمل کرد!

برایم دست تکان می دهی
تا با طعم ِ بهاری ِ مهربانی ات،
روح خوشبختی
تا همیشه
در کالبد ِ خالی ِ این لحظات
جاری باشد!


پی نوشت1: امسال این روز به طرز بامزه ای برام هیجان انگیز شده!
دیشب یکی از اقوام (که اصلاً فکرشم نمی کردم!)با کیک و
کادو، اومده بودن خونمون مهمونی بخاطر تولدم!!!!
صبح هم که بیدار شدم چند تا اس ام اس تبریک تولد داشتم
از طرف دوستان!
تازه امشب هم با یکی دیگه از دوستام دارم میرم تهران
برای نمایشگاه ِ کتاب... یه مسافرت دو روزه ی باحال!!!
نمی دونم قلبم جنبه ی اینهمه خوشحالی ِ یکهویی رو داره؟!

پی نوشت2: یه توضیحی بدم درباره ی چیزی که اول مطلبم نوشتم ...
مامان من واقعاً هنوز تولدمو از روی زمان ِ گل دادن ِ درختای
اقاقیا به یاد میاره .... همیشه هم اینو بهم میگه ... این که
وقتی من به دنیا اومدم درختای اقاقیای کوچه تازه گل کرده
بودن (احتمالاً برای همینه که منم عاشق عطر اقاقیام...
مخصوصاً اینکه توی شب وقتی داری از توی کوچه رد
میشی، چشماتو ببندی و از عطرش سرمست بشی...)
ولی من نمی دونم چرا چندین ساله که این اقاقیا
زودتر از روز تولدم شکوفه میده و تموم میشه!


1 comments:

khakestar said...

salam
age dost dari mano ham joze az 2stanet gharar bede baram eftekharie
be omid azadi sabz