Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Monday 7 October 2013

کارِگِل


" بالای مغازه اسباب و اثاثیه فروشی ای که گاهی وقت ها با اتومبیل از جلویش
رد می شدیم، یک بیرق بزرگ سرخ با حروف زرد رنگ اعلام می کرد که هدف
حزب حاکم مان رفاه و خوشبختی تمام نوع بشر است. مساح گه گاه سری
به آنجا می زد تا بپرسد آیا میز دارند؟ هیچ وقت نداشتند. ادعای گزافه گویانه
بالای سر در مسخره مان می کرد و این را ما هم، درست به اندازه همه کسانی
که در لوای این حکومت شعارسازِ شعارپرداز زندگی می کنند، می دانستیم.
ما که همه مان کلاً تحقیر می شدیم، در تنفر و خوار شمردن آن هایی که
تحقیرمان می کردند سهیم بودیم. اما صرف تحقیر و خوار شمردن نمی تواند
به مردم روحیه بدهد و هم از این رو نمی تواند به همدیگر نزدیک ترشان کند. "


کارِگِل / ایوان کلیما / ترجمه ی فروغ پوریاوری







پی نوشت: به ندرت پیش میاد کتابی رو بدون اینکه مطلبی درباره ش خونده باشم
 یا قبلاً بهم توصیه شده باشه، بخرم ... این کتاب یکی از اون معدود ها بود که صرفاً
به اعتبار نام نویسنده ی کتاب و مترجمش توی کتابفروشی توجه م بهش جلب شد
و اونو خریدم.... و باید بگم انتخاب خوبی بود! ... روایت های این مجموعه داستان،
چهره ای از فضای خفقان آورِ دوره ی سختی در حیات سیاسی و اجتماعی چکسلواکی
رو به تصویر میکشه ... جامعه ای دیکتاتوری که سنگینی فضای اختناق و ظلمش رو
نویسنده ها و روشنفکرانش به مراتب بیشتر از دیگران به دوش کشیدند! ... و با وجود
 همه ی محدودیت ها و سانسورها و سختگیری های اختناقِ حاکم، بنظرم  
هیچ کشوری تا این اندازه نویسنده ی توانمند و محتوای نشریِ ماندگار نداشته! ...
اگه روزی قرار باشه لیستی از جاهایی که دوست دارم تا پیش از مرگ ببینم رو
تهیه کنم، قطعاً جمهوری چک و شهر پراگ، یکی از انتخاب های نخستینم خواهد بود! 

5 comments:

Anonymous said...

کلا مردمان غریبی هستند این چک‌ها؛ من از ایوان کلیما فعلا "روح پراگ" رو خوندم، به نظرم نمونه‌ی تمام‌عیار یک روشنفکره

Azadeh said...

اشتیاق منم برای دیدن این کشور و مردمانش بخاطر ریشه های تفکر روشنفکرانه ای هست که در آثار نویسندگانش به چشم میخوره... احساس میکنم احتمالاً آدم اونجا باید با مردمان فرهیخته ای روبرو بشه ... همیشه این تصویر دوری که از پراگ داشتم برام اسرارآمیز و جالب بوده

Anonymous said...

خب به گمونم فرهیخته که دارند:) ولی بیشتر حالت مشروب خور و بی خیال و دارای قدرت تحمل نسبت به مسائل هستند، ر.ک. به شوایک سرباز پاکدل اثر یاروسلاو هاشک:)
منم حداقل شهر پراگ رو دوست دارم، ولی یه ذهنیتی از این شهر، ناپولی و مارسی پیش خودم ساختم که جهت نابود نشدنش نمی رم یحتمل

Azadeh said...

این کتابی که گفتید رو نخوندم اما با این قدرت تحمل نسبت به مسائل موافقم. شرایط سختی رو که توی یه برهه تاریخی پشت سر گذاشتند تا اندازه ای اینو تایید می کنه. گرچه اغلب تصور آدم از یک رخداد با واقعیت اون فاصله معناداری داره :)

Anonymous said...

دقیقا:) منم دوست ندارم این تخیلم بریزه به هم؛ البته تنبلی هم مزید علته