Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Friday 21 January 2011

در این خانه چراغی روشن است


کتابها را قفسه به قفسه زیر و رو می کند ... بعضی هاشان را مثل بچه های ناخلفی که

از صف صبحگاهی مدرسه بیرون میکشند، جدا کرده است ... میگوید دنبال همین بهانه ها

میگردند، آدم نباید به همین راحتی خودش را به خطر بیندازد، تو که دیگر همه شان را خوانده ای..

و من یادم می آید که روزگاری چقدر توی کتابفروشی های قدیمی شهر و لابلای بساطی های

جمعه بازار کتاب، سرک کشیده ام برای حقیقتی که فکر می کردم این کاغذهای کاهی و کهنه

در بازگویی آن امانتدارترند ....

ترس است که افتاده به جانمان ... گیرم که با هزار دلیل و چون و چرا، بتوان توجیه ش کرد ...

دیوارهای این خانه انگار دارند رنگ میبازند ... راستی کجای دنیا میشود اینقدر آسوده به حریم

شخصی کسی تجاوز کرد و بر فکرش، احساسش، ذهنش، خط قرمز ِ ممنوعه کشید؟!

و اصلاً تا کی میتوان با تهدید و ترس، این طوفان در راه را انکار کرد؟ و مگر آگاهی که دارد ریشه

میدواند در این خاک، چقدر میتواند در مقابل جهل و زور و خرافات سکوت کند؟ گیرم که تمام این

کتابها هم نابود شوند، گیرم که محافل ادبی و فرهنگی مان را حتی در حریم شخصی خانه ها

و فضای کوچک کتابفروشی ها تاب نیاورند، اما برای آنها که امیدوارانه و خستگی ناپذیر برای

رسیدن به یک زندگی آگاهانه تر، قدم در این راه گذاشته اند، در مقابل اندیشه هایی که تازه

به تازه جوانه میزنند، اینها تنها رجزخوانی هایی یاوه است!

و این را من توی نگاه خیلی از آدم های بزرگی که میشناسم، دیده ام ... و شاید همین است

که دیگر از دیدن نادانی و خرافات ناباورانه ای که بعضی از آدم های روزمره را در خودش غرق کرده،

به اندازه سابق رنج نمیبرم ... به نظرم حتی در این شهر مذهبی و تنگ با باورهای متعصبانه اش،

هنوز آنقدر آگاهی هست که بتوان به سحرگاه پس از تاریکی امیدوار بود...

نه، دیگر جایی برای ترس نیست ....

ما هنوز سرسختانه زنده ایم ...


پی نوشت: بعد از یک وقفه طولانی، چراغ این خانه دوباره روشن است ...

و اینبار قطعاً بسیار امیدوارانه تر از پیش!

برای خاطر کتاب ها: " از کسی که کتابخانه دارد و کتابهای زیادی میخواند نترس،

از کسی بترس که یک کتاب دارد و آن را مقدس میپندارد "

پی نوشت: عنوان این مطلب، یادگار جلسات نقد و بررسی کتاب دانشگاه است...

هر سال با همت بچه های انجمن و جهاددانشگاهی، این جلسات طی دو هفته هر روز

برگزار میشد و اسم سلسله جلساتش همین بود: " در این خانه چراغی روشن است" ...

نمی دانم هنوز هم این چراغ روشن است



0 comments: