Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Sunday 8 August 2010

قسمتی از مقدمه ی کتاب یادنامه ی شونکین به قلم علی فردوسی



« خیام، در نیمه ی دوم حیات خود در نیشابور، شهری که خود در آستانه ی آن

بود تا بزودی بی وفایی هستی را در میان خون و آتش تجربه کند، در فراسوی فلسفه،

به خردی شبیه به سابی رسیده بود....

یک جایی، خیام به این نتیجه می رسد که میثاق حیاتی که زیست جهان ایرانی

(اسلامی) را ممکن می ساخت دیگر شکسته است. و لاجرم – همانطور که بعدها

پاسکال در آستانه ی اصل مدرن( واین تنها مقایسه ای نیست که میان این دو کرده اند

و می توان کرد)- با "کرانمندی" گوهرین و غبارگونه ی هستی انسان رو به رو می شود.

احساس هر که به این شکنندگی، بی میثاقی و گذرایی هستی برسد، ضرورتاً

احساسی است در مجاورت ِ سابیشی.


سابی، جوهر زیست جهانی کسی است که در این کائنات هیچ طرحی و برنامه ای

نمی بیند، و خود را متعلق به هیچ پروژه ی کیهانی نمی شناسد؛ کسی که میرائی

و گذرائی متقابل خود و موضوع آن را می بیند و فعالانه از آویختن به توهم هرگونه

جاودانگی متافیزیکی ای امتناع می کند. برای این شخص، اگر جانی کام جو داشته باشد،

اگر لیبیدو، خواهش حیات، در او ساری باشد، برای آن که مصمم است تا زیر بار این

اندوه بیکران له نشود، برای آن که می کوشد تا از این "بدترین طالع ها" بهترین کام ها را

بگیرد، چه باقی می ماند اگر بخواهد بیدار بماند؟


سابی راهکار این انسان تراژیک است برای زیستن در کیهانی که با او میثاق ویژه ای

ندارد. طریقت سابی مبتنی است بر یک اصل عام که بهترین خاستگاه آن تنها می تواند

تمدنی باشد که جوهر آن ذوق شناختی است: فقط کرانمندی و عزلتی که به یک موضوع

جمال شناختی تبدیل شود، به یک صورت هنری – چیزی که می بایست آن را چنان نشانه ی

نوعی اشرافیت پرورش داد و به نمایش گذاشت – می تواند سنگینی شکننده ی متافیزیکی

خود را از دست بدهد. هنر، در این تعبیر، همسنگ متافیزیک است، اما در این سوی حیات و

برای انسانی که خود را به آن متعهد کرده است. در برابر تنهایی وجودشناختی، یا پوچی

می ماند یا هنر. هنری که حوزه و موضوع آن چیزی کمتر از خود ِ حیات نیست.

خیام بی شک حیات را یک امر هنری می بیند. »