Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Tuesday 24 November 2015

برهوت


خیلی ها فعل "رفتن" را صرف کرده اند ...

 رفتی ...

رفتند ...

رفت ...

رفت ... او هم رفت ... شاید برای همیشه ...

دهکده ی جهانی! ... دنیای بدون مرز! ... 
نه! تیترها دروغ می گویند ....
مرزها هیچوقت در مقابل غربت و دلتنگی کوتاه نیامده اند ...

و امروز دیگر هیچ خبری حتی نیاز به مقدمه چینی هم ندارد!
فیسبوک آن را در چند کلمه ی ساده به اطلاع همه ی دوستان و
 آشنایان میرساند: او رفت ...

و اصلا چه اهمیتی دارد کدام  قاره؟ کدام عرض جغرافیایی؟ کدام کشور؟ کدام شهر؟ ...
مهم آنست که حالا جای خالیِ یک نفر هر روز تکرار می شود ... روزها، ماه ها، و شاید
 حتی سالها ... آنقدر که بالاخره دلتنگی اش هم شبیه خاطره ی دست نیافتنیِ قاب عکسی
 روی دیوارِ روزمرگی، آرام گیرد ...

خبر را می خوانم ... دوباره ... چند باره.... بارها ... برای همیشه ... " او رفت "
.
.
.
و نجوایی بغض آلود ادامه  می دهد: " می روم "










پی نوشت: گاهی بی اختیار عادت میکنی دنیای مجازی را هم شبیه یک واقعیت
 فراموش شده و دور تجربه کنی ... مثلا اینکه به صفحه ی فلانی سر بزنی و با مرور
چند تا مطلب اخیرش فکر کنی حالش چطور است این روزها ... یا گاهی پیامی برای
آن یکی بفرستی، تبریک تولدی روی دیوارش بزنی، ازدواج ها و قدم نو رسیده را شادباش
بگویی و خیال کنی "چه دنیای کوچک و صمیمی در این حوالی جاری ست!" ....
شاید درست همینجاست که دلبسته شان می شوی! بعدش انگار حتی تار و پود
احساست هم سست تر می شود .... میلرزی از هجوم  بی لحنِ واژه هایی که
سرگردانند...از دوست داشتن هایی که آهنگ اشتیاقشان خط خورده ست ...
 از رفتن هایی که بغض شان جامانده پشت تردید ...
 از دلتنگی هایی که لبخند میزنند "من خوبم!" ...


0 comments: