Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Monday 12 April 2010

و این حکایت روزانه


هیچ چیز بدتر از آن نیست که از طرف دوستی صمیمی که مدتی ست

فراموش کرده ای حتی با یک تماس تلفنی کوتاه، جویای حالش شوی

برایت یکی از آن smsها با مضمون بی وفایی آمده باشد تا به نمایندگی

از همه یادت بیندازد که این مدت چقدر نامهربانانه از جمع دوستان دور افتاده ای!

و باز چقدر سخت تر است که اول هر دیدار و صحبت هم باید به این سوالها

جواب بدهی که خب "چکار میکنی؟"، " چرا کم پیدایی؟"، "چرا نیستی؟"

و البته همیشه ساده ترین جواب را هم با بهانه ی "درس و دانشگاه" میشود

جفت و جور کرد. (درس و دانشگاه یعنی همان میز تحریر شلوغ و بهم ریخته ی

گوشه ی اتاقم با آنهمه درس و پروژه پرینت گرفته شده که هربار میخواهم

کمی خلوتش کنم میبینم تمامشان را باید در فرصت کوتاهی به پایان رساند

و تحویل داد .... و از آنجا که هر روز به بهانه ای آن را به فردایی درپیش میسپارم،

احتمالاً در نهایت این فرداها مصادف خواهند شد با همان شب آخر موعد

تحویل به استاد! )


اما این "چرا نیستم؟" را هنوز خودم هم جواب دقیقی برایش پیدا نکرده ام ....

عموماً اینجور "نیستی" ها آنوقتی اتفاق می افتند که مزه ی زندگی،

دلت را زده باشد ... لااقل برای من همیشه همینطور بوده ... یعنی درست

از همانجا که دیگر هیچ هیجانی را حس نکنی در تجربه های روزانه ات! ...

آنوقت است که باید دنبال یک منظر تازه و بدیع باشی تا از این

احساس ِ"نیستی" نجاتت دهد.

این روزها فقط می خوانم و می خوانم ... شاید برای یافتن سرنخی

از همان نگاهِ نو ...

یک تفکر ،یک کتاب، یک پاراگراف و حتی گاهی یک جمله، ایده ی اصلی

آن تغییر مطلوب را به ذهن می رساند.

بله، درست دارم دنبال همان جرقه ی کوچک می گردم!


اما بی شک، حال و هوای گرفته ی این روزها هم گذشتنی ست ....



پ ن: یکی از دوستان خوبم بیت زیبایی را برام فرستاده

که بنظرم خیلی جالبه:


جهان گر جمله از من رفت گو رو

زمشتی خاک ریزم طرحش از نو


0 comments: