Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Wednesday 16 July 2014

قصه ی او که بازی می کند تمامش را ...


تصویر آغازِ هر روزش، لبخند پنجره ای ست که از بلندای یک رویا به شهر نگاه می کند ...
با چندتا گلدان شمعدانی و اطلسی های بنفش و صورتی توی بغلش ...  هر روز صبح،
دنبال خودش میگردد .. با آب پاش کوچکی کنار گلدان های روی تراس، توی آشپزخانه ای
که تنها به اندازه ی یک زندگیِ کوچک دغدغه دارد، روی صندلی کنار اُپن درحالی که
با صبحانه ش سرگرم است، یا کنار کتابخانه ی جمع و جور گوشه ی اتاقش، وقتی هوس کرده
چندتا شعر از مجموعه ی مورد علاقه ش را با صدای بلند بخواند... و  حتی شاید آنجا که
هر روز روبروی آیینه ی کنارِ درِ ورودی،  خودش را برای آخرین بار میبیند و خانه را ترک میکند ...

خیالش هر روز پشت ِ این درِ بسته می ماند و زندگی را احتکار می کند ....


□□□

  "خب چه اشکالی داره؟ ما تنهایی همدیگه رو پُر می کنیم تا ...
  اصن تا هروقت که تو موقعیتت جور شد که بری! ...
  باور کن هیچ آسیبی هم نداره! فقط یه مدت دیگه تنها نیستیم ...
  دختر! تو چرا اینقدر میجنگی با خودت، با احساس ت؟ "



0 comments: