Dreams are renewable. No matter what our age or condition, there are still untapped possibilities within us and new beauty waiting to be born.

-Dale Turner-

Saturday 14 June 2008

چند شعر از مجتبی معظمی


۱.
یادم باشد
حرفی نزنم که به کسی بربخورد.
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد.
راهی نروم که بی راه باشد.
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را.
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
همه چیز رو به راه و بر وفق مراد است و خوب!
تنها! ... تنها دل ما، دل نیست.
آره!

۲.
ساده بگویم، نگاه زاده ی علاقه است.
اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند
دیگر تو از آن خود نیستی.

زمان می گذرد و زمانه نیز هم.
کودک می شوی.
جوان هستی و جوانی نمی کنی.
می گذری. پیر می شوی. می مانی.
باز هم مثل همیشه در پی گمشده ای هستی
که با تو هست و نیست!
باز در پی آن علاقه پنهان،
آن نگاه همیشه تازه هستی.
باز آن دو چشم روشن عشق را در غبار بی امان زمان
جستجو می کنی.
غافل از آنکه او دیگر تکه ای از تو شده،
سایه ای خوش بر دل تو.
....

۳.
مثل ستاره در سایه سار صبح،
پا به پای رفتن و نرفتن ...
مثل ابر که میل بارش دارد
مثل گل که تشنه عطرافشانی است
ما هم رها شدیم
که این خود اتفاق است.
آن لحظه سرزدن از خویش.

0 comments: